معنی واحد شمارش پتو
حل جدول
تخته
واحد شمارش مغازه
دکان
واحد شمارش کاغذ
رول
برگ
واحد شمارش چارپایان
راس
واحد شمارش قند
حبه
واحد شمارش کتاب
جلد
واحد شمارش لباس
دست
واژه پیشنهادی
لغت نامه دهخدا
پتو. [پ ُ] (ص) در لهجه ٔ کرمانیان، پرپشم، پشمالو.
پتو. [پ َ] (اِخ) نام محلی کنار راه لار به بستک میان انوه و شیخ حضور در 474500 گزی شیراز.
پتو.[پ َ ت َ] (اِ) موضعی را گویند از کوه و غیر آن که پیوسته آفتاب بر آن بتابد و مقابل آنرا نسر خوانند ومخفف پرتو هم هست. (برهان). برآفتاب. آفتاب رویه.
پتو. [پ َ] (اِ) از پت بمعنی مو، قسمی منسوج پشمین. پشمینه ٔ معروف کشمیری. (رشیدی). پارچه ٔ زفت پشمین که بر روی لحاف و گاهی تنها چون لحاف بر روی افکنند. فرالاوی گوید در صفت جوانی صوفی:
بتن بر یکی ژنده ای از پتو
شب و روز بودی بروی و بمو.
(از جهانگیری).
و این کلمه ظاهراًاز پُتُو به ضم پا و تاست که در لهجه ٔ کرمانیان بمعنی پرپشم و پشم آلوست.
معادل ابجد
1268